سلام(سلامعلکُمم کجااا بودییییی؟؟)(تو ذهن خودم جواب خودمو میدم شما هم جواب خوتونو بدین باحاله)(اصن به من چه)

میخاستم بگم از نظر من وبلاگ نویسی خیلی کار حرفه ایییییییههههه بعد....از این چیزا
ملت بیاین بنویسیم
بیاین بنویسیم...


بذارید من بنویسم شما بخونین الان بعد شما بنویسین من میخوونم کپی هم نمیکنیم از جایییییییییییی(کجاییییی)

بچا من کلاس اول دو راهنمایی
بودم
بعد بیلیارد تازه دیده بودم بعدش چطو شد هشکی هشتو نشد خدا شاهده
بعد یه بیلیاردی بود خیلی بزرگ بود یه بار با داداشم رفتیم اونجا یاد بگیریم تازه...یاد گرفتیم چندبار دیگه هم رفتیم باز یاد گرفتیم اصن المپیکی....نداره المپیک بیلیارد نه؟!!ولی وای بچه دیدین اسنوکر بازی میکنن چقد حرفه این....YEKI AZ KARA MORED ALAGHAM INE BESHINAM NEGA KONAM INA CHEGHAD HEFEY BAZI MIKONAN
بعد گذشت یکم
بعدشششش یه باشگاه بدنسازی بود نزدیک ما این میز بیلیارد داشت توش!!!حالا من نمیدونم بیلیارد چرا داشت؟!!بدن باهاش میساخت یا نه!!!بعد من یک پنجم اینایی میرفتن تو باشگاهم نبودم...بعد یارو(فامیلمون بود ههه فامیلمون بود اون یارو مثن که باید میذاشت بریم بازی کنیم) نمیذاشت بریم میگف بچه این!
بعد ما هم از پشت شیشه بازی ملت و با دادشم نگاه میکردیم کیف میکردیم....
بعد گذشت آقا(خانوم)(یارو) بلاخره یارو از خره شیطون اومد بدر گذاشت ما بریم بازی کنیم
همون دفعه اول چوب بیلیارد زدم تو نرده های چوبی باشگاه از بالا افتادن پایین:)))))به من چه خو!!!
بعد گذشت...بعدبعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد بعد خیلی بعد
شد این تابستونی
یه نفر به من گف چی گف خودش به من گف چی گف در گوش من گف چی گف پش تلفن گف چی گف مسخره!گف بیا بیلیاردی من هم تازه یادمون اومد بک بیلیاردم وجود داره!!!
ما از کی بازی نکردی از یک دبیرستان....
آقا رفتیم اصن نمیدونی تنها چیزی بلد بودم این بود باید به سفیده ضربه بزنی رنگیه بره تو کت(ووگوول!)
خو او شب بخیر گذشت فقط فمیدن من هچیییی بلد نیستم...یعنی بلد بودم دیگه نیسم....
بعد  من اون شب به این فک میکردم که بچه بودم از پشت شیشه با حسرت بازی بیلیارد میدیدم...الانم متوسطم نمیتونم بازی کنم...بله دوستان من آرزو ها عوض میشن...فکرا عوض میشن...کلنم بزرگ شدن بدهههههه..............................................................................................................
.........................................................................................
............................................................................................................................
.........................................................................................
خب بعد از اون روز یه بار دیگه خود یکی رفتم اونم 4 5 سال بازی نکرده بود
2 2 شدیم :نیق :خیلی نیق
بعدش یه بار رفتیم کبابی با خالم(دوس دارم خاله بزرگمو هااا)(ایشون استادتون نبودن)(عصبانی نشین!!!)
بعد خود پسرش با داداشم رفتیم بیلیارد بعد یه بنده خدایی که دفعهه اولی پش تلفن گف بیا اونجا بود...کی میسناسینش باوووو مقصودی...
ها ایطو...مقصودی بازیش خوبه همش بازی میکنه خو!!!!ادعا مکن!!!
 بعد اینا شروع کردن به بازی...دیدیم بک داداش ما بازی خوبه هاااااا
دیدم ما که هچی ور هچی هسیم اون بازیش خوبه
بعدش دوباره فک کردم..............................................................................
.............................................................................................................
.............................................................................
..............................................................................
آآآآآآآآآآیییی ملت
آی ملت DO NOT BE UNFINISHED

بیکاز آی اَم سامتایمز اَند ایتس نات گود ات اُل.





بعدم بکس وارد میشی به عنوان کاربر تو وبلاگ برنامه کلاسی ترم 3 میاد جلوت میگه فردا باکتری داری 10 تا 12
موید باشید و سرفراز
شما هم بنویسید خدااااا شاهده 4 روز دیگه زنده ایم 4 روووووزززز
بی یانگ اند استیوپید
خدا هم خدا خوبیه...دمش گرم.
بای

میتوان با آذر زرتشت رفت 
در اوستا گردشی کوتاه کرد 
کوچه کوچه گاتها راسرکشید
با تبسم بوی قرص ماه کرد

میتوان درباستان بیتوته کرد 
پوستین کاوه را بر بام کرد
میتوان ابزار  آهن کوب  را 
از درفش  کاویانی  وام کرد

میتوان آزاد درس عشق داد
قصه تاریخ را بی باک گفت
میتوان پشت صداقت خیمه زد 
یا ز مار  و قصه ضحاک گفت

میتوان  فردوسی محمود شد
با سیاوش تا حریم چاه رفت
میتوان سهراب را آگاه کرد
میتوان با نقش رستم راه رفت

میتوان این جمله راهر جانوشت
خوبی از هر چیز دنیا بهتراست 
مهربانی رکن عشق و زندگی است
البته  خوبی حدیثی دیگر  است

میتوان در کوچه های زندگی 
باتواضع شانه شانه راه رفت
میتوان تاعرش بذر عشق کاشت
ماه بود اما درون  چاه رفت

<<شاعر:ناهید دلجویی>>